محمدپارسا جانمحمدپارسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

داستانهای پارسانامه (نی نی و ما)

بحران بی عکسی+عروسی+دندان دوم وارد میشود

دوربینو که گفتم روز تولد11ماهگیت خراب شد باگوشی هم عکسا همش تار میشه بخاطر همین کمی تا قسمتی بی عکسم اینروزااینقدر سرمون شلوغ بوده که نگوووو   عروسی پسر عمه بابایی بود رفتیم اونجا این رفتیم اونجایی که میگم نه اینکه فکر کنی فقط شب عروسیا نه خانواده باباییت از طرف اقاجون از چندروز پیش رسم دارن برن سر بزنن ماهم سه شب رفتیم اونجا یه شبم حنابندون صبحی که شبش عروسی بود هم یه رسمی داشتن بنام سرتراشون تاحالابرای این مراسم نرفتم نمیدونم چجوریه فقط میدونم سرتوش نمیتراشن چرا این اسمو روش گذاشتن خداداند برای فرزاد پسرعمه بابایی هم نرفتیم  ازبس چهارشب پیشش که رفتیم اتیش سوزوندی مدام ازین اتاق به اون اتاق ...
30 شهريور 1392

خاطره به دنیا اومدنت+عکسهای 0 تا 1 ماهگی

عسلممممم بالاخره اومدم تا برات بگم از روز ی که انتظارم به سر رسید واومدی توی بغلم صبح شنبه 15 مهر 91 اونروز من و پدر جون مصاحبه داشتیم برای بیمه دانا و من نوبت هم داشتم پیش دکتر که ببینیم قراره شما کی تشریف بیاری  مصاحبه ساعت 12 ظهر بود  پس ما صبح زود رفتیم پیش دکتر تا برای مصاحبه بتونیم زود برسیم دکتر که وضعیتو چک کرد گفت مشکلی نداری اما وقتی سونو رو دید گفت احتمال میدم کیسه ابت کم شده باشه ابش و گفت برو سونو و ادرس یه جایی اون نزدیک رو داد تا مطمئن بشه و توی نسخه نوشت اورژانسی غافل ازینکه اونجا نصف کسایی که اومده بودن اورژانسی بودن  اونروز من حدود دوساعت سرپا ایستادم و خیلیا رو بدون نوبت...
23 شهريور 1392

ماه به ماه با ماه شب چهارده

عکسهای 1تا2ماهگی           عکسهای روز تولد 2ماهگی(خونه عمو مهدی)     عکسهای 2تا3ماهگی           عکسهای 3تا4ماهگی     عکس روز تولد 3ماهگی    عکسهای 3تا4ماهگی                              ...
23 شهريور 1392

تولد 11ماهگیت مبارک گل پسرم

چه زود روز شمار اولین تولدت شروع شد عسلم  باورم نمیشه اینقدر زود اقا شدی نفس مامان انگار همین دیروز بود که لحظه شماری میکردم برای اومدنت اومدی و به زندگیمون رنگ و بوی تازه ای بخشیدی دوستت دارم پسرکم کوچولوکه بودی چقدر طول مکشید تا یه کار جدید ازت میدیدیم   اما الان هرروز ما چندین و چند بار به وجد میاری و توی سختیها لبخند و به لبامون اینقدر شیرین شدی که همه عاشقت میشن  دیگه محاله کاریو انجام بدیمو تو تکرار نکنی طوطی کوچولوی من برامون بشکن میزنی یه کار بد که انجام میدی خودت انگشت اشارتو تکون میدی و میگی بدبدبد بهت میگم برام الو رو بیار میری برام میاری فقط گاهی بجای اینکه بدی دستم پرت میکنی دیش...
17 شهريور 1392

خنده ها و گریه ها

خنده ها:   دندونتم پیداست تو عکس بالا   تو عکس پایین بغض کردی     صورت خیس از گریه خنده بعد گریه  توی این عکس هم دندونت پیداست   نه گریه نه خنده           وقتی ازیه چیزی لجت میگیره            ...
17 شهريور 1392

هرچیزی راه حلی دارد

     اگه مامانم دستش بنده نمیتونه  منو از تو استخرم بیاره بیرون ...   خب خودم دست به کار میشم       اگه توی یه روروئک که ته نداره گیر افتادم خب خودم خودمو نجات میدم           درسته  دستم به خود تلفن نمیرسه       ولی  سیمشو ازون بالا میتونم پیداکنم   گوشیشو بکشم پایین که             اگه میخوام برم ددر (برای چندمین بار توی روز)و مامان و بابام منو نمیبرن خب میرم در خونه رو میزنم شاید یکی دلش به حالم سوخت منو برداشت برد ددر     بعد حل...
17 شهريور 1392

باغ

گل میان گل       اینم یه تاب دست سازه توی باغ     حیف عکس اخری که تارشد عکسا مال پنجشنبه است اینم عکس دندونت که پنجشنبه نیش زد بیرون ...
9 شهريور 1392